کشیشی در یک صبح به قصد شکار حرکت کرد بعد از ساعتی، چند کبک با تفنگ خود زد. در راهش به سوی مقصد، با یک خرس خاکستری روبرو شد. کشیش هیجانزده از درختی بالا رفت. چشمانش را به سوی آسمان دوخت و گفت: خدایا! آیا تو دانیال را از کمینگاه شیر نجات ندادی؟ همچنین یونس را از شکم نهنگ؟ آه! خدایا استدعا میکنم مرا هم نجات بده! ولی خدایا، اگر نمیتوانی به من کمک کنی! لطفا به آن خرس هم کمک نکن!!
نیایش، گفت و گوی لطیفی است با حضرت دوست و خواندن اوست به زیباترین و سبزترین واژگان که او دوست دارد.
امّا، خواندن خداوند با کلماتی که او دوست دارد یعنی چه؟
توجه فرمایید! اگر من و شما که از مدتها قبل با هم خلوتی داشتیم و دلمشغولی عزیزی برای هم بودیم، یک کلمه به صورت رمز بین ما باشد مثل:«باران» یک روز که شما مشغول صحبت در جمع دوستان خود هستید، کسی میآید و به شما میگوید: شخصی آمده و میگوید: که با شما کار دارد. شما میگویید: الان میآیم. ولی این بار میآید و میگوید: که شخصی آمده و میگوید: من (باران)هستم و شما به محض شنیدن واژه (باران) به یاد خاطره شکرینِ مشترکات افتاده و چهرهتان شاداب گشته، از اطرافیان عذر میخواهید و فوراً به محل ملاقات میروید.
این نوع یعنی، خوانده کسی با کلماتی که او دوست دارد، خداوند هم دوست دارد که او را بخوانیم از لسانی که هرگز آلوده نبوده و با واژگانی که هرگز کسی را جز او نستوده ایم، با دهانی که هرگز گناه نکردهایم! امّا مگر دهان بی گناه هم یافت میشود؟
مولانا میگوید: آری!
گر نداری تو دم خوش در دعا/ رو دعا میخوان از اخوان صفا
بهر این فرمود با موسی خدا/ وقت حاجت خواستن اندر دعا
کای کلیمالله ز من میجو پناه/ با دهانی که نکردی تو گناه
گفت موسی من ندارم آن دهان/ گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر کی کردی گناه/ از دهان غیر برخوان کای اله
امّا به تعبیری دیگر «نیایش» پاک کردن دل است از غبارِ آلودگیها و بارور کردن درخت ایمان در گلستان روحمان!
تخلص از کتاب لطفا گوسفند نباشید، صص196 تا 198.